داستان عشق پارت اول
همه چیز از ۱۳۹۳/۵/۲۸ شروع شداولین دیدارمان به پایان رسیدنمیدانم چرا ضربان قلبم تند تر میزدگرمای دلنشینی تمام وجودم را در بَر گرفته بودبا هر قدمی که از او دور میشدم، احساس می کردم...
همه چیز از ۱۳۹۳/۵/۲۸ شروع شداولین دیدارمان به پایان رسیدنمیدانم چرا ضربان قلبم تند تر میزدگرمای دلنشینی تمام وجودم را در بَر گرفته بودبا هر قدمی که از او دور میشدم، احساس می کردم...
تو یادت نیست ولی من خوب یادم هست . . . برای با تو بودن دلی را به دریا زدم که از آب هم وحشت داشت.
با آمدنش معشوقان امروزی روبرویش خواهند ایستاد که چرا عاشقان ما عاشقت شدند!!؟
یارانش شهید شدن تا فردای بی حسین را نبینند… . . . و منی که تمام روزهایم بی توست وزنده ام چگونه خودم را در حلقۀ تو و اصحاب ببینمn
قلوبهم معک سیوفهم علیک آنان که دوستش داشتند او را کشتند و آنان که عاشقش بودن برای حسین کشته شدند
هَدَر یعنی محبت به بی وفا!