منذرون

وما أهلكنا من قرية إِلَّا لَها مُنذِرون

برچسب: عاشق

۰

من و او

داستان عشق پارت آخر

الاخره زدم به سیم آخر و تصمیم گرفتم بروم به منزلشان، برای امر خیر.سال ۹۵ بود و نزدیک روزهای تولدش. هدیه ای خریدم و با چند نفری راهی شدیم.اضطراب شدیدی...

۰

من و او

داستان عشق پارت چهارم

دلم هوای آن روزها را کرده است. چقدر با هم به زیارت می رفتیم و مزّه ی سفرهای معنوی، در کنار او، شیرین تر و دلچسب تر می شد.از آن...

۰

من و او

داستان عشق پارت سوم

دو سال از آشناییِ مان، می گذشت و انگار از تمامِ عمرم، همان دو سال را زندگی کرده بودم.از اوّلش تا آن روز، همیشه برای قرار ملاقات ها، برای هدیه...

۰

من و او

داستان عشق پارت دوم

عشق مان یک ساله شد و چه زود گذشت این یک سال.آن روزها، برای ادامه ی تحصیلاتم، مجبور به سفر شدم.و نمیدانم، چه سری در عشق نهفته است، که عاشق،...

۰

من و او

داستان عشق پارت اول

همه چیز از ۱۳۹۳/۵/۲۸ شروع شداولین دیدارمان به پایان رسیدنمیدانم چرا ضربان قلبم تند تر میزدگرمای دلنشینی تمام وجودم را در بَر گرفته بودبا هر قدمی که از او دور...