داستان عشق پارت سوم
دو سال از آشناییِ مان، می گذشت و انگار از تمامِ عمرم، همان دو سال را زندگی کرده بودم.از اوّلش تا آن روز، همیشه برای قرار ملاقات ها، برای هدیه...
دو سال از آشناییِ مان، می گذشت و انگار از تمامِ عمرم، همان دو سال را زندگی کرده بودم.از اوّلش تا آن روز، همیشه برای قرار ملاقات ها، برای هدیه...
اونی که بالا سرمونه / عشق و عاشقی و این مزه ها
توسط منذرون · Published مرداد ۳۰, ۱۳۹۳ · Last modified اردیبهشت ۱۲, ۱۴۰۳
بزن رفیق! خنجر از پشت سزای چون منی است که پشت کرده ام به خدا….
بیشتر