داستان عشق پارت پنجم
روزهای اعتکاف آمداعتکاف آن سال، من هم خواستم مثل او به خلوتگاه بروم. می خواستم من هم، کمی گُم بشوم، تا شاید بفهمم، بودنِ با خالق، به دور از هیاهوی...
روزهای اعتکاف آمداعتکاف آن سال، من هم خواستم مثل او به خلوتگاه بروم. می خواستم من هم، کمی گُم بشوم، تا شاید بفهمم، بودنِ با خالق، به دور از هیاهوی...
دو سال از آشناییِ مان، می گذشت و انگار از تمامِ عمرم، همان دو سال را زندگی کرده بودم.از اوّلش تا آن روز، همیشه برای قرار ملاقات ها، برای هدیه...
عشق مان یک ساله شد و چه زود گذشت این یک سال.آن روزها، برای ادامه ی تحصیلاتم، مجبور به سفر شدم.و نمیدانم، چه سری در عشق نهفته است، که عاشق،...
بیشتر