ارتباط کارخانه زم زم با انجمن حجتیه

راوی کتاب من اطلاعاتی بودم در مورد ارتباط کارخانه زم زم با انجمن حجتیه اینگونه می نویسد

مثلا در انجمن حجتیه خراسان ديديم برخى ازاينها صفر تا صد شركت زمزم رادست گرفته اند ، زمزم مال بنياد مستضعفين است، از مديريت توليد، توزيع تا فروش همه در اختيار عناصر انجمن بود

میديدم میروند اردو بدمستى میكنند، شيشه هاى نوشابه را میبرند میخورند و اخرش ﻫﻢ میشكنند، عكسهايش بود. كسى هم نبود بپرسد اين بدمستى و اسراف براى چيست، مگر مال پدرتان است؟ براى بيت المال است، اگر حكومت را قبول نداريد پس چرا هستيد؟ معلوم است چرا ، چون درامد خوبى داشت، توليد نوشابه و مصرفش هم كه بالاست

اطلاعاتم را جمع بندى كردم ، دوره رياست آقاى رفيقدوست بود، قرار ملاقات گذاشتم و رفتم ديدن ايشان، كلا راجع به انجمن صحبت كردم و ديدگاه هايشان را توضیح دادم البته خودشان آنها را مى شناختند از قبل از انقلاب مبارز بودند

مواضع انجمن را كه توضيح دادم گفتم، يك عده زير بليط شما در استان خراسان فعال هستند، آقا دارند جرم انجام میدهند، سوءاستفاده میكنند ماشينهاى شركت زمزم را برمیدارند میروند اردو و تفريح شيشه هاى نوشابه ها راهم محض خنده ﻣﻰشكنند، بفرماييد عكسهایش را ببينيد

بچه ها فيلم وعكس گرفته بودند، دستم بود، ادامه دادم، ضمن اينكه بده بستان هايى داخل خود سيستم هم هست، حرفهايم را كه زدم اقاى رفيقدوست خيلى سريع تصميمش را گرفت، گوشى تلفن را برداشت همانجا زنگ زد به مسئول بنياد خراسان- من اسامى افراد را به او داده بودم گفت آقا ين فلانى و فلانى وهمه دارو دسته وابسته به انجمن را فورا اخراج كنيد.، و با دستور ايشان، آن افراد برکنار شدند


خيلى برايم جالب بود، ذوق كردم، اولين بار بود میديدم فردى كه دارم به او گزارش خرابكارى اين جماعت را میدهم اينقدر سريع تصميم میگیرد و دستور صادر میكند، به هر حال ايشان خودش قبلا نظامى وعضو سپاه بود.

البته بعدا بازخوردش را هم ديدم، انجمن اين را پيراهن عثمان كرد شروع كردند به اعتراض و داد و بيداد كه، آى چرا انجمنیها را از كار بركنار میكنيد، حسابى شلوغش كردند، همه جا رفتند گزارش دادند ، به وزارت هم آمدند، حتى درجلسه اى كه با انجمنیها در دانشگاه امام صادق داشتيم هم مطرح كردند كه آقا چرا ما را ازكاربيكاركرديد، شماها زمزم خراسان را از ما گرفتيد، خيلى برايشان مهم بود.

يكى از سرانشان آمده بود وزارت، قرار بود با وزير صحبت كند اما وزير كه حرفى با آنها نداشت من را فرستادند براى ملاقات ، توى آن جلسه آن عضوانجمن شروع كرد با آب و تاب عليه من گزارش میداد، من با خونسردى تمام گوش میكردم، مداركى هم اورده بودند، مداک را ازانها گرفتم يك كپى براى خودم نگه داشتم واصل رابرگرداندم، توضيح دادم كه، نخير اينطورى كه شما فكر میكنيد نيست، اينها داستانهايىست كه انجمن سر هم میكند، فكر میكند وزارت الان پر از بهایی هاست، ادعا داشتند بهائيت در وزارت نفوذ كرده، من را بهايى مىديدند! چون داشتم با انجمن برخورد میکردم پس بهايى بودم و مخالف امام زمان اين جماعت امام زمان را مختص خودشان كرده بودند

خيلى حرص مى خوردند كه از زمزم بيرونشان كردند، نوشابه خيلى درآمدزاست، شكر و مواد اوليه را وارد میكردند، قيمتش بالا بود و ميان مردم پرطرفدار، ضربه خورده بودند وتيمى حذف شده بودند انجمن مىخواست اين ننگ را يكجورى جبران كند، نياز داشت فرياد بزند ما هم كسى هستيم توى اين مملكت ، به خاطر همين فشارآوردند كه آن افراد اخراج شده را برگردانند ونشان دهند انجمن اقداردارد ، من فهميده بودم مى خواهند چه كار كنند، محكم سر موضعم ايستادم و گفتم ، آقا جان شما تخلف كرده ايد، اين فيلم، اين عكس، ملاحظه كنيد من همه برنامه هايتان را به مقامات بالا گزارش داده ام، بيخود حرص و جوش نزنيد

خوبى قصه اينجا بود كه آقاى رفيق دوست حرفهايم را باور داشت، میديد روى هوا و هوس حرف نزده ام و دستم پر از مدارك بود و جاى شك باقى نمى ماند، چون مـستند حرفم را زده بودم بولتن و گزارش هم دادم

به نقل از کتاب من اطلاعاتی بودم صفحه ی ۱۴۹

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *