جا مانده از کاروان عشق
کاری واسه دل آشوبم کن
جون مادرت فقط خوبم کن
همین یک ماه پیش بود که داشتم میگفتم سینه خیز خودم را به محرم خواهم رساند
شب های محرم عجب شب هایی بود هرشب اون جوری خصوصی خلوت میکردم که دیگه میگفتم حل شد تمام مشکلاتم
دیگه تموم شد اون همه پریشانی،اون همه داغونی
اما امروز وقتی یه نگاهی کردم به اطرافم دیدم انگار همون چند سال قبلمه که دوباره برگشته وهیچ تغییری نکرده ام
بلکه بدتر شده ام ،موقعیتم بحرانی تر شده،دیگه رگ حیاتی ودل خوشیم را هم زدی،مگه اربعین قرار نبود بیام چرا نشد،مگه قرار نبود درسی سروسامان پیدا کنم پس چرا حذف شد،مگه قرار نبود…
آره آقا شکایت دارم
پس کو بال پرواز…
من که جا موندم باز
واینگونه محرم امسال هم تمام شد…
و میروم به امید اربعین
که با دل بیایم پیاده تا کربلا