حجت الاسلام دکتر مناقبی از اعضای انجمن حجتیه
درباره حجت الاسلام دکتر مناقبی از اعضای انجمن حجتیه درکتاب من اطلاعاتی بودم اینگونه نوشته شده است که :
وقتى اسم ايشان را در رده مرتبطين با انجمن ديديم ، شروع كرديم به برسى ايشان، ديدم دكترا دارد و سخنران بسيار توانايى است ، داماد علامه طباطبايى باجناق شهيد قدوسى ، از يك خانواده بسيار قوى، خودش هم اهل منبرهاى طولانى بود. مثلا خطبه هاى حضرت زين العابدين را بالاى منبر با صداى قشنگ وگیرایی میخواند ( انا ابن مکه و ابن منا؛ انا ابن زمزم و صفا ) تا آخر از حفظ میخواند
محفوظات قوى داشت ، شاگرد علامه بود و انس و ارادت داشت ، اوايل در بعضى مسائل ، مثل جنگ با انجمن موافق بود ، اما در مسائل مبنايى ان قلتهايى داشت، ايشان از لحاظ علمى خبره بود الان هم كه پسر ايشان چكيده خود ايشان است و براى خودش كسى است، حالا تصور كنيد ايـن آدم استاد دانشكاه بوده، زمان قبل راديده است با اين انديشه جلو میرود يك جوان بيست و چند ساله مثل من می آيد پيشش با او پاى مذاكرات طولانى مینشيند أز مباحث سياسى و مباحث كلى اجتماعى گپ مىزند
بعد ازآنكه مفصل بحث میكرديم به جمع بندى رسيده بود و ديگر در منابر طعنه نمیزد، بينابين میرفت، طيف خلق مسلمان و متحجرين به او اعتراض میكردند كه آقا دارى جه كار مى كنى؟ همه اينها را من اطلاع داشتم به او میگفتند؛ اشما ترسيدى ، با حكومت ساختى؟ آقا شما از مسير خارج شدى ايشان جواب میداد( آقا اين چه حرفى ست ما يك حكومت شيعه داريم، موظف هستيم ازاين حكومت دفاع كنيم ) خودش به اين باور رسيده بود، من كه اسلحه بيخ گوشش نگذاشته بودم، من مثل رفيقش به منزلش رفت و آمد میكردم
گاهى هم او می امد هتل ، اوايل با ترس ولرز می آمد، جلسه كه تمام میشد میگفت: ازنگ بزنم به خانمم؟ میگفتم، بله وسط جلسه هم میتونيد زنگ بزنيد به حاج خانم ،ازطرف ما اطمينان بديد كه هيج اتفاقى نخواهد افتاد، ما همون كسايى هستيم كه دراوج مشكلاتى كه داشتيد در جريان كودتا و بعد اعدام قطبزاده شما را برديم خانه و اجازه داديم راحت با خانوم بچه هاتون حرف بزنيد، من لحنش را دوست داشتم خودش هم انصافا محبوبيت داشت به ان نقطه رسيده بود كه از نظام دفاع كند به همين دليل مورد تهاجم حاميان خودش قرار گرفت، موقع خلع لباس منبرهاى رسمى نمیرفت، منبرهاى خصوصى از طرف هوادارانش دعوت ميشد و ايشان به خانه آنان میرفت
در يكى از مراسمات يكى از اقوام فوت شده، سيد احمد آقا، فرزند امام آقاى مناقبى را ديده بود كه بدون عبا و عمامه آمده بود. سيد احمد آقا ناراحت شده بود زنگ زده بود و گفته بود كه ؛ شكال ندارد شما ازاين به بعد، لباستان رابيوشيد، بالاخره احترام داماد علامه را داشتند من هر تعبيرى بكنم بالاخره ايشان داماد علامه بود، خانمش هم زن بسيار متدين و عفيفى بود، من اينهمه به خانه شان رفت وامد كردم يکبار ايشان رانديدم، همچين خانوادهاى حيف بود مخالف نظام باشند
تمام مراسمات ختم بزرگان از مراجعى كه از لحاظ فكرى با ما همسو نبودند، ايشان را دعوت میكردند من هم میگفتم؛ مائعى ندارد برويد، شيعيان ومراجع شيعه و انهایى كه به اسلام خدمت میكنند همه را دعا كنيد آنهايى كه خيانت می کنند لعنت بکنید ایشان مجالس را خوب جمع میکرد، بلد بود جوری سخنرانی کند که حاشیه و شلوغی نداشته باشد به خاطر همین مهارت هایش فرد قابل توجهی بود به این باور رسیده بود که باید از حکومت شیعه با این همه دشمن حمایت کند و پای حرفش هم ایستاده بود هرچند نقطه نظراتی هم داشت.
یک خاطره دیگر از دکتر مناقبی یادم آمد . بی مناسبت نیست تعریف کنم؛ ایشان یک خانه دو سه هزار متری در قلهک ، داشت یک بار که رفته بودم پیش ایشان حرف قشنگی به من زد گفت آقا من هیچگاه بالای منبر از زهد علی بن ابی طالب نمیگویم پرسیدم چطور؟» گفت «آخر من که خودم عامل نیستم، کجای زندگی من زاهدانه است لذا هیچوقت راجع به زهد امام علی حرف نمی زد
کتاب من اطلاعاتی بودم صفحه ی ۱۰۷