داستان عشق پارت سوم
دو سال از آشناییِ مان، می گذشت و انگار از تمامِ عمرم، همان دو سال را زندگی کرده بودم.از اوّلش تا آن روز، همیشه برای قرار ملاقات ها، برای هدیه...
دو سال از آشناییِ مان، می گذشت و انگار از تمامِ عمرم، همان دو سال را زندگی کرده بودم.از اوّلش تا آن روز، همیشه برای قرار ملاقات ها، برای هدیه...
بزن رفیق! خنجر از پشت سزای چون منی است که پشت کرده ام به خدا….